گنبد آهنین چشمانم
با شهاب نگاه وی لرزید
هی نگه کرد و هی نگه کردم
تا ستون دلم ز پی لرزید ...
هادی قریشی
دیگر این پنجره بگشای که من
به ستوه آمدم از این شب تنگ
دیرگاهیست که در خانه ی همسایه ی من خوانده خروس
وین شب تلخ عبوس
می فشارد به دلم پای درنگ
هوشنگ ابتهاج
کاظم بهمنی
بگذار سر به سینه ی من تا بگویمتــــ
اندوه چیستـــ ،عشق کدام استــــ،غم کجاستــــ.
فریدون مشیری