دقایقی با اشعار ناب

جرعه ای از دریای بی نهایت شعر پارسی

دقایقی با اشعار ناب

جرعه ای از دریای بی نهایت شعر پارسی

هوای تو

از بس که در هوای تو از دست رفته ام


شُش ها مسیر را به هوای تو بسته اند

هادی قریشی

تک بیت های سحرآمیز

تا چند در میان فکنی زلف و شانه را

دل را نمی دهیم به دست تو،زور نیست!
                    

تک بیت های سحرآمیز


|   از چشمــ تو چون اشکـــ  سفر کردمــ  و رفتمـ   |

|        افسانه ی هجران تو سر کردم و رفتمـ            |

تک بیت های سحرآمیز


از پا در آمدیمــ و نیامد به دستـــ،یار


پشتــــ امید بر سر این آرزو شکستـــ

هوشنگ ابتهاج

تک بیت های سحرآمیز


به جهنم که شانه اتـــ  گم شد


زلفـــ خود را به دستـــ من بسپار !


منظور  از شانه،شانه ی موی سر می باشد


هادی قریشی

تک بیت های سحرآمیز

بگذار سر به سینه ی من تا بگویمتــــ


اندوه چیستـــ ،عشق کدام استــــ،غم کجاستــــ.


فریدون مشیری

تک بیت های سحرآمیز

این هم یک بیت از فاضل نظری

آبـــ   طلبـــــ   نکرده همیشه  مراد نیستـــــ

گاهی بهانه ایستـــــ  که قربانی اتـــــ  کنند