دقایقی با اشعار ناب

جرعه ای از دریای بی نهایت شعر پارسی

دقایقی با اشعار ناب

جرعه ای از دریای بی نهایت شعر پارسی

شعر عاشقانه از خودم...

از چشمهای من بربودست خواب را


پاشیده بر کرانه ی قلبم عذاب را


زلفت به سمت عشق،صراطی ست مستقیم


بیهوده هی بهانه مکن پیچ و تاب را!


شهید نیستم


شهید نیستم اما تو کوچه ی خود را


به پاس این همه سرگشتگی به نامم کن

علیرضا بدیع