دقایقی با اشعار ناب

جرعه ای از دریای بی نهایت شعر پارسی

دقایقی با اشعار ناب

جرعه ای از دریای بی نهایت شعر پارسی

نگرانی

در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم

اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم


یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا

افتادم و باید بپذیرم که بمیرم


یا چشم بپوش از من و از خویش برانم

یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم


این کوزه ترک خورد!چه جای نگرانیست

من ساخته از خاک کویرم که بمیرم


خاموش مکن آتشِ افروخته ام را

بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم

فاضل نظری