از پا در آمدیمــ و نیامد به دستـــ،یار
پشتــــ امید بر سر این آرزو شکستـــ
هوشنگ ابتهاج
به جهنم که شانه اتـــ گم شد
زلفـــ خود را به دستـــ من بسپار !
منظور از شانه،شانه ی موی سر می باشد
هادی قریشی
بگذار سر به سینه ی من تا بگویمتــــ
اندوه چیستـــ ،عشق کدام استــــ،غم کجاستــــ.
فریدون مشیری